عنوان: به پیشواز چهارشنبه سوری سنت دیرپای ایران با شعری از دکتر جمشید پیمان
حلقة الوصل : به پیشواز چهارشنبه سوری سنت دیرپای ایران با شعری از دکتر جمشید پیمان
به پیشواز چهارشنبه سوری سنت دیرپای ایران با شعری از دکتر جمشید پیمان
به پیشواز چهارشنبه سوری سنت دیرپای ایران
فریبم داد چهار شنبه ی بی سوری :جمشید پیمان
تنگ روزی بود بهمن
و آفتابش را
پرواز زاغان پوشاند
دل من امّا
در پی پهنه ای بود بی کران
با زرینه سیمرغش
و آفتابش را
پرواز زاغان پوشاند
دل من امّا
در پی پهنه ای بود بی کران
با زرینه سیمرغش
فریبم داد چهار شنبه ی بی سوری
که شرارِ بوته هایش
نفرت و نفرین بودند
و من شور و شیدائی ام را
به اشتیاق
میان شعله هایش پرواز دادم
که شرارِ بوته هایش
نفرت و نفرین بودند
و من شور و شیدائی ام را
به اشتیاق
میان شعله هایش پرواز دادم
ایلغاریانِ بیابان های هول و هراس
پنهان در نَـوَندِ تراوای باور ساده ام*
از پی هزاره ای
باز بر من تاختند
این بار امّا
نه با سیف الله و سیف شان،
با درفشی
به رنگ خواهش دیرینه ام
که پر از نگارینه ی رهائی بود
پنهان در نَـوَندِ تراوای باور ساده ام*
از پی هزاره ای
باز بر من تاختند
این بار امّا
نه با سیف الله و سیف شان،
با درفشی
به رنگ خواهش دیرینه ام
که پر از نگارینه ی رهائی بود
بهاری سر بر نیارَد
در عبور چهار فصل خشکِ خونینِ
اگر تو
شکوفه هایت را نگشائی
و ابر عطشناک را
به هماغوشی ات نخوانی،
اگر فراموش کنی؛
تو، خودِ خودِ بهاری
در عبور چهار فصل خشکِ خونینِ
اگر تو
شکوفه هایت را نگشائی
و ابر عطشناک را
به هماغوشی ات نخوانی،
اگر فراموش کنی؛
تو، خودِ خودِ بهاری
صبح سر بر نیارد
اگر هلهله ی کولیانِ کوچه ها
خروس خفته ات را خرامان نسازند
و آوازش را
بر بلندای سحر ننشانند
اگر هلهله ی کولیانِ کوچه ها
خروس خفته ات را خرامان نسازند
و آوازش را
بر بلندای سحر ننشانند
آفتابِ تاریخی ات
جاری نمی شود
بر پهنه ی پر اندوهِ آسمانت
اگر تو
اذانِ قُم فاَستقِم رها نسازی
بر ماذنه ی متروکِ بی فروغ
و برای نیایش آزادی
اقامه نبندی
با ردائی ؛
تارش عشق و پودش شوق .
جاری نمی شود
بر پهنه ی پر اندوهِ آسمانت
اگر تو
اذانِ قُم فاَستقِم رها نسازی
بر ماذنه ی متروکِ بی فروغ
و برای نیایش آزادی
اقامه نبندی
با ردائی ؛
تارش عشق و پودش شوق .
به دورها و دورترها می نگری
در آرزوی پَـرَکی از پرتو آفتاب
و گم کرده ای
آتشی را
که در دلت،در سینه ات پَـر می زند
در آرزوی پَـرَکی از پرتو آفتاب
و گم کرده ای
آتشی را
که در دلت،در سینه ات پَـر می زند
بر لبانِ اشتیاقت
جاری مکن “نمی شود” را، “نمی توان” را
آری؛ می شود، می توانی و باید…
دست هایت را در همهمه ی شهر گره کن
و دل به توفان کوچه ها بسپار
که سرشارند از بهار!
دکتر جمشید پیمان جاری مکن “نمی شود” را، “نمی توان” را
آری؛ می شود، می توانی و باید…
دست هایت را در همهمه ی شهر گره کن
و دل به توفان کوچه ها بسپار
که سرشارند از بهار!
مطالب مارا درتو ئیتر بنام @ bahareazady ودر وبلاک خط سرخ مقاومت دنبال کنید
وهكذا المادة به پیشواز چهارشنبه سوری سنت دیرپای ایران با شعری از دکتر جمشید پیمان
هذا هو كل المقالات به پیشواز چهارشنبه سوری سنت دیرپای ایران با شعری از دکتر جمشید پیمان هذه المرة، ونأمل أن توفر فوائد لكم جميعا. حسنا، أراك في وظيفة أخرى المقال.
كنت تقرأ الآن المقال به پیشواز چهارشنبه سوری سنت دیرپای ایران با شعری از دکتر جمشید پیمان عنوان الرابط https://notscrets.blogspot.com/2018/02/blog-post_402.html



0 Response to "به پیشواز چهارشنبه سوری سنت دیرپای ایران با شعری از دکتر جمشید پیمان"
إرسال تعليق